شازده ما آرتین جانشازده ما آرتین جان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره
عشقولانه من وباباییعشقولانه من وبابایی، تا این لحظه: 15 سال و 8 ماه و 2 روز سن داره

❀ღشازده خونه ما...(آرتین)❀ღ

دندونی

مغازه بابایی

امروز رفته بودیم مغازه بابا، که بابا ازت چندتا عکس گرفت البته فرصت نشد با خود بابایی عکس بگیری ولی با دوستای بابایی عکس گرفتی . ...
30 بهمن 1392

سوغاتی های آرتین

سلام قند عسلم اول از همه باید بگم که دو روز بود که سرماخورده بودی اساسی،ولی خدا رو شکر الان حالت خیلی خوبه و بازم شیطونیات شروع شده.امروز هر چی آبکش تو کابینت داشتم ریخته بودی بیرون و حدود یه ساعتی با اونا قشنگ بازی میکردی آخه پسر اینهمه اسباب بازی...بگذریم باید بگم که پدر جون،مادر جون و خاله جون یه چند روزی رفته بودت رشت و ما هم خیلی دلتگشون شده بودین مخصوصا تو که دیگه خیلی بی قراری میکردی معلوم بود حوصله ات بدجوری سر رفته بود بعد از چند روز دوری شنبه برگشتن ما هم رفتیم اونجا همین که دیدیشون خیلی ذوق کردی الهی فدات دستشون درد نکنه برامون سوغاتی هم آوردن که عکسهاشو برات میذارم تا یادگاری بمونه بلوز و شلوار(پدر جون و مادرجون) ...
29 بهمن 1392

happy valentines day

امروز روز سپاس گذاری از خداوند است زیرا که عشق را آفرید تا یادمان باشد کسی هست برای عاشق بودن تا با تمام وجود به او بگوییم روز عشق مبارک اینم هدیه ولنتاین بابایی واسه مامان جای همه خالی شبم بابایی ما رو واسه شام مهمون کرد و حسابی بهمون خوش گذشت ببین پسرم داری مٍنو رو چک میکنی تا ببینی که چی باید بخوری اونجا تو رستوران یه بچه دیگه هم بود که فقط به اون نگاه میکردی با عرض معذرت عکسها یه خورده تار افتاده چون با گوشی انداختم ...
26 بهمن 1392

دهمین مروارید

سلام به خوشگلم عزیز دلم چند شب بودکه راحت نمیخوابیدی  منم از این بابت نگران بودم که نکنه اتفاقی واست افتاده باشه تا اینکه دیروز متوجه شده که دهمین دندون جوانه زده ولی الهی بمیرم لثت همچین زخم شده که وقتی دیدم دلم کباب شد نگو درد این لثه نمیزاره که راحت بخوابی مامان فدات بشه راستی از دیروز هم یه کوچولو سرماخوردی امیدوارم که بدتر نشه چون وقتی که مریض میشی من خیلی خیلی غصه میخورم متاسفانه اصلا دیگه نمیشه که از مرواریدهای جدیدت عکس بگیرم بازم مجبورم با این عکس نشون بدم که مروارید جدیدت کدومه واما چند تا عکس از دیگر شیطونیای گلم روشن و خاموش کردن کلید برق اینم از آیفون خونه که ... وقتی میگیم حسین حسین توهم سینه م...
23 بهمن 1392

هر روز شیطون تر از دیروز

سلام عزیزتر از جان گلم این روزها ماجراهایی داریم با شما،خیلی شیطونی میکنی موندم که تو از الان اینقدر آتیش میسوزونی بزرگتر بشی میخوای چیکار کنی.فقط اینو بگم که 24 ساعت دنبالتم که مبادا ضرری بزنی و خدای نکرده آسیب ببینی. حالا خیلی از وسایل خونه رو بخاطر شما جمع کردم،به درهای کابینت کش زدم که نتونی باز کنی ولی خوب یا این حال بازم باید خیلی مواظبت باشم. اما در مقابل این شیطونیا یه شیرین کاریا داری که فقط خودم میخوام درسته بخورمت بریم سراغ عکسها باید هر طوری شده این در باز بشه  اگه باز نشه با اسباب بازیا کاری نداری با سبدش بازی میکنی خیالمون راحته که گوشی رو گذاشتیم بالا که دست آقا آرتین بهش نرسه کمک گ...
21 بهمن 1392

چهارده ماهگی

سلام به بهونه زندگی عزیزدلم 14 ماهگیت مبارک                                 قربونت برم 14 ماهگیت هم تموم شد کاش میشد زمان و متوقف کنم تا این روزها زودتر تموم نشه آخه بعضی وقتها دلم واسه نوزادیت تنگ میشه برای اون روزی که تازه بدنیا اومده بودی برای روزی که تازه یاد گرفته بودی روی زمین غلت بزنی برای روزی که چهار دست و پا راه رفتن و یاد گرفتی وای چه روزهایی بود عزیز دلم هر چی زمان جلوتر میره تو هم شیطون تر میشه با اینکه هنوز راه نمیری ولی بعضی وقتها یه کارهایی میکنی که نگو و ...
13 بهمن 1392

کودک نخبه

سلام عزیز مامان خوشگم هر دفعه که این پکیج رو تو تلویزیون نشون میداد شما میخکوب تی وی میشدی ما هم تصمیم گرفتیم که برات بخریم.پکیج خیلی خوبیه، 6 تا DVD و200 تا فلش کارت پشت رو فارسی و انگلیسی داره. پکیج و دیشب بابا برات خریده همون دیشب باز کردم زیاد مشتاق تماشا نبودی ولی امروز صبح که یکی از DVD ها رو باز کردم قشنگ نشسته بودی و نگاه میکردی ایشالا که سر بلندمون کنی اینم عکس کاملی از پکیج کودک نخبه ...
8 بهمن 1392

نهمین مروارید

سلام قند عسلم بالاخره بعد از چند ماه تاخیر دندون نهمی هم در اومد وای الهی فدات بشم لثت همچین باد کرده بود که وقتی میدیدم دلم کباب میشد ولی خوب بالاخره نوکش زد بیرون و راحت شدی عزیزم.چون دندون آسیابه نتونستم عکسی ازش بگیرم.امروز منم وقت دندون پزشکی دارم از الان استرس گرفتم اصلا نمیترسما ولی نمیدونم چرا اینجوری شدم خلاصه... این عکس پایینی نشون میده کدوم دندونها رو در آوردی و اما در مورد راه رفتن  چون جنابعالی یه خورده تنبل تشریف داری فعلا نمی خوای راه بری،به همین خاطر پیشنهاد کردن که این وسیله رو تهیه کنیم شاید یه تکونی به خودت دادی گلم داره موهاشو شونه میکنه مامان فدای این شیرین کاریات بشه الهی ...
2 بهمن 1392
1